همزمان با روزهایی که یادآور آغاز یکی از بزرگترین نسل کشی تاریخ از سوی جمهوری اسلامی است که طی ان از سال 60 تا 67 هزاران نفر از زندانیان سیاسی در ایران درحالی که مشغول گذراندن دوران محکومیت خود بودند، با رای یک "هیات ۳ نفره" دوباره محاکمه و اعدام شدند ، بار دیگر شاهد دو رویی و ملاحظه کاری بخشی از اصلاح طلبان امروز و زندانبانان آن روز هستیم که سعی دارند با بازی کلمات بار مسئولیت آن همه جنایت را از دوش خود برداشته و با ندای " کی بود کی بود من نبودم " افکار عمومی را بار دیگر به بیراهه هدایت کنند.
اردشیر امیر ارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی و سخنگوی شورای هماهنگی راهسبزامید که به دلیل ماهیت مخفی اعضای آن معلوم نیست اسم مستعار کدام گروه وحزب وسازمان درون حاکمیت است و به قول دوست نکته بینی در مقاله ای که اخیرا خواندم " چند تا محمدرضا مدحی ممکن است از درونش بیرون بیاید" ،از بی خبری موسوی نخست وزیر وقت ایران از اعدام های سیاسی سال ۱۳۶۷ خبر داده و خواهان "پاسخ قانع کننده تر" او در این باره شده است.
نکته قابل تامل و سوال بزرگ در موضوع اطلاع و یا عدم اطلاع میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر و رییس دولت وقت اینست که با وجود تایید تلویحی چنین فاجعه ای ، وی از این جنایت که در زمان رهبری خمینی که همواره از آن به عنوان " دوران طلایی امام از آن یاد می کند" رخ داده، هیچ انتقادی نکرده و همیشه خود را برای ذکر جزییات آن دارای معذوراتی دانسته که خود در پس پرده ابهام و جای سوال بسیار دارد .
اما سوال اینجاست که آیا معذورات مورد نظر آقای موسوی ، در پرهیز از معرفی دستهای آلوده به خون کسانی که امروزه بر مسند ولایت و ریاست دهها نهاد حکومتی مدعی نمایندگی خدا و پیغمبر نشسته و یا منتقدانی دروغین از جنس خود وی نیست که این همه برای کسب بخشی از قدرت از دست رفته خود سر و دست می شکنند؟
اردشیر امیر ارجمند در سخنان خود گفته است : " آقای مهندس موسوی در آن هنگام نخست وزیر بوده و عضو قوه قضائیه نبوده است. بنا به گفته خودش بی خبر بوده و حتی تقاضای تشکیل هیات تحقیق داده بود " اما آیا این توجیه گر نزدیک به نیم قرن سکوت در این مورد خواهد بود ، از طرفی مگر ایشان قائله ای به نام حذف قائم مقام رهبری را از صحنه سیاسی ایران آنروز فراموش کرده اند که سعی دارند با بهانه های آبکی از زیر چنین مسئولیت بزرگی شانه خالی کنند؟
سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید در ادامه چنین عنوان کرده که : آقای موسوی "ظاهرا" در پی با خبر شدن از اعدام های دسته جمعی استعفا داده است.در اینجا می خواهم نظر خوانندگان را به فراز هایی از متن استعفای آنروز وی جلب کنم:
با توجه به جهتگیری روشن مجلس در امور مختلف و اطلاعاتی که از داخل مجلس محترم در دست است، احتمالاً بین 5 تا 8 وزیر از افراد معرفی شده رأی لازم را برای ادامه مسئولیت به دست نخواهند آورد و معنای این شرایط آن است که دولت در وضعیت کنونی کشور در تعدادی از وزارتخانههای حساس برای مدت نامعلومی وزیر نداشته باشد.
2-با توجه به جمیع جهات ذکر شده و نیز مشکلات انتخاب وزرا، با عنایت به عدم تفاهم فی مابین که در انتخاب هر فردی بروز مینماید (که حتی در مواردی انتخاب یک وزیر به بیش از یکسال انجامیده است) و از آنجا که اینجانب اصالت در اختلافاتی که بین 3 مرجع ریاست جمهوری، نخستوزیر و مجلس پیش میآید، براساس روح قانون اساسی و نیز صلاح کشور متمایل به مجلس منبعث از آرای ملت میدانم و معتقدم که در چنین مواقعی مصالح مملکت ایجاب مینماید رئیسجمهوری و نخستوزیر بدان تمکین نمایند، بدینوسیله براساس اصل 135 قانون اساسی استعفای خود را تقدیم مینمایم.
امید است این استعفا شرایط لازم را برای دولتی که نخستوزیر آن بتواند با استفاده از رهنمودهای مقام معظم ولایت فقیه و نیز با استفاده از تمام اختیارات آمده در اصل 124 قانون اساسی (از جمله بخشهای تردیدناپذیر آن نظارت بر کار وزیران، هماهنگ ساختن تصمیمات دولت در همهی زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاست داخلی و خارجی و نیز تعیین برنامه و خط مشی دولت است) با اقتدار عمل نماید- فراهم سازد.
الف- اگر دولت خدمتگزار در طول سالیان دشوار و سراسر جنگ و جهاد گذشته توانسته باشد با توفیقات الهی خدماتی مورد رضایت مردم مؤمن و آزاده کشورمان انجام دهد، به یقین جز در سایه حمایتهای همه جانبه رهبر کریم و عظیمالشأن انقلاب و مردم ایثارگر و شهیدپرورمان نبوده است.
معجزه دفاع مقدس به ایستادگی و مقاومت 8 سال گذشته از آن امام و امت بزرگوار است و اگر دولت توانسته باشد، در این سالیان تنها لیاقت عنوان خدمتگزار محرومان را برای خود حفظ کند، بزرگترین افتخاز را کسب کرده است و با این وصف، اینجانب خود را در مقابل امام امت و امت بزرگوار امام خجل مییابم.
شکی نیست که از بین قسم حضرت عباس اقای موسوی و دم خروسی که در یکی از شماره های شهریور ماه روزنامه جمهوری اسلامی در سال 67 منتشر شده و بخشی از ان را در بالا می بینید می شود یکی را باور کرد !
و نکته نهایی اینکه به فرض محال اگر میر حسین موسوی را منتقد سر سخت این جنایت در مقطع زمانی امروز هم بدانیم باز ذکر چند نکته در این باب ضرورت دارد : اول اینکه عدم افشای آمران و عاملان این جنایت علیه بشریت خود خطای بزرگی است که صاحب ان به هیج وجه شایسته رهبری مردم نبوده و نیست ، دوما بی اطلاعی وی از این اقدام به تنهایی دلیلی بزرگ بر بی کفایتی وی و ارادت بی کم و کاست وی به رهبری در زمان خمینی نشان از نقش ابزاری وی در دست حکومت اسلامی بوده که خود برای توجیه عمل عذر بدتر از گناه است و در نهایت اینکه اگر چشمهایمان را باز کنیم و کمی به تاریخ 30 سال گذشته دقیق شویم ، همانگونه که به روشنی در متن استعفای ایشان نیز روشن است ، جنگ امروز وی برای کسب قدرت و مخالفت با خامنه ای ادامه همان جنگ قدیمی بین رییس جمهور و نخست وزیر است که همیشه یک هدف را دنبال می کرده و آن احاطه بر تمام یا بخش قابل توجهی از قدرت در حکومت است ، یعنی همان جنگی که هزار و چهارصدو اندی سال پیش بین پسر عموها در جریان بوده و ما هنوز سینه آنرا می زنیم و امیدوارم اینبار با آگاهی مردم دیگر ما عزادار مجلس جنگ دو پسر عمو از "خامنه ی تبریز " نباشیم تا مجبور شویم یک مقطع هزار ساله دیگر را در مظلومیت یکی از این دو بر سر وسینه بکوبیم !!
نویسنده:بهزاد جوادیانبیشتر بخوانید
http://parsdailynews.com/85227.htm