Saturday 9 July 2011

۱۸ تير، دستگيری جوانان به بهانه دستبند سبز وحضور نيروهای امنيتی

به گزارش آژانس ايران خبر، امروز شنبه نيروي انتظامي در وحشت از برگزاري تظاهرات 18 تير و به منظور ايجاد رعب و وحشت به يكي از پارك هاي تهران يورش برده و تعدادي از جوانان را به بهانه هاي مضحكي همچون دستبند سبز و بدحجابي دستگير كرد.همچنين خبرهاي دريافتي از فضاي امنيتي حاكي از آن است كه حكومت در هراس از اعتراض جوانان از صبح امروز ميادين مختلف را ازنيروي 
انتظامي پركرده است.


خبر دوم 18 تير: حكومت ديكتاتوري به شيوه هاي مختلف مانع اطلاع رساني دررابطه با 18 تير مي شود


آژانس ايران خبر  
: حكومت ديكتاتوري به كاركنان يك شركت وابسته به ايرانسل كه پشتيباني
 vin max  را برعهده دارد دستور داده است كه امروز كليه كاركنان اين شركت
شبكه vin max  را قطع كنند كه بدين ترتيب مانع اطلاع رساني مردم شوند .

Saturday 2 July 2011

سيزدهم تير ماه هم زمان است با يكي از جشن هاي كهن اين مرز و بوم به نام جشن تيرگان


ارش کمان گیر که اگر بهش دقت کنید میبینید که جومونگ در مقابلش حرفی برای گفتن نداره ...و کره ای ها فقط از وی یک قهرمان ساختن
درود بر آرش بزرگ:سيزدهم تير ماه هم زمان است با يكي از جشن هاي كهن اين مرز و بوم به نام جشن تيرگان. تيرگان كه يكي از جشن هاي همنام شدن نام روز و ماه است، به دليل ستايش از آب و نيز سالگرد تير انداختن آرش و بزرگداشت پيروزي او از اهميت ويژه اي در ميان جشن هاي اين چنيني برخوردار است.

بُوَد گاهی که مردی آسمانی------------- به جانی سر فرازد لشکری را
نَهد جان در یکی تیر و رهاند---------------- ز ننگ تیره روزی کشوری را
داستان آرش را بسیار شنیده اید، آن مرزبان بی همانند و پهلوان بی همتایی که جان خود را در تیری نهاد و آن را رها کرد تا ایرانزمین را سرافرازی بخشد، بود و نبود آرش به یک تیر بستگی دارد آن تیر است که به آرش حیاتی جاودانه و نمیرانی می بخشد، او را یک استوره می سازد فراتر از مکان و زمان، تیر آخری که  در قلب و جان ما نفوذ می کند و به اندیشه می رسد تیر آرش، آخرین تیر نیاکان ماست که هنوز در خیزش است تا به همه ی ما بیامورد که آنچه مهم، شگرف و گرانبهاست و باید آن را غنیمت شمرد فرصت هایست که یک تیر می تواند بوجود آورد و آرش تنها آن فرصت را غنیمت شمرد آری آرش کمانگیر سمبول و الگوییی برای ناسیونالیسم ایران است.
 در کتاب های کهن آمده است:
«منوچهر پادشاه ایران از افراسیاب تورانی شکست خورد و سپاه ایران در«تبرستان» یا «آمل» به محاصره ی تورانیان افتاد. ایرانیان به ناچار از در صلح و آشتی درآمدند و دشمن ناجوانمرد که به ناتوانی ایشان پی برده بود کوشید که تا مرزهای خود را به داخل کشور ما گسترش دهد.
سپهبدان و سران و سرداران سپاه این ننگ را نپذیرفتند و شرایط صلح را قبول نکردند. بنابراین آماده شدند که با آخرین رمق های خود جنگ را از سرگیرند و شرافتمندانه بمیرند، چه در آیین و کیش مردان، مرگ خونین بر زندگی ننگین برتری دارد.
افراسیاب بدکنش که از پیامدهای نبرد دوباره، نگران بود پیشنهاد تازه و شگفتی را در میان آورد و پذیرفت که مرز دو کشور با افکندن تیری از کوه«ائیریو خئوت» در آمل به سوی شمال شرق تعیین شود. خردمندان و کارآگاهان که «یک تیر پرتاب»را فاصله ی چندانی نمی دیدند ریشخند افراسیاب را دریافتند و اعتراض کردند.
اما آرش که کمان گیری سترگ و سالخورده بود آن را فرصتی شمرد و با برهنه کردن و نمایش اندام ورزیده ی خویش، سلامت و توانایی آن را ضامن گشایش کار ایرانیان دانست. سخن ها به درازا کشید و پس از گفتگوهای بسیار منوچهر پادشاه ایران و بزرگان سپاه با نگرانی و ناباوری به این داوری عجیب تن دادند و مردمان امید بستند و آرش با کمان و ترکش خویش بر کوه فراز شد.
یکی دو تن که او را تا قله کوه همراهی کرده بودند، پس از آن حکایت کردند که آرش تیری را که افراسیاب بر آن نشانه نهاده بود از ترکش برآورد و آن را در چله ی کمان نهاد. آنگاه سر بسوی آسمان برداشت و نیایشگرانه زمزمه کرد و به ناگاه تا نیمه چرخید و در مسیر نشانه، زه کمان را تا بناگوش خویش کشید و ما از بیم و شکوه چشم برهم نهادیم و با ناله ی کمانی که کشیده و کشیده تر می شد برخود لرزیدیم و گیتی از چرخش واماند.
پس از آن غرشی که به از هم گسیختن ریسمان آسمان می مانست و نعره ای رعدآسا که فریاد ببری زخم خورده را به یاد  می آورد و سفیر شکافنده تیری که از کمان جسته بود تا دیده بگشاییم آوازه صخره ای که آوار می شد در گوشمان پیچید و آنگاه باد بود و چکاد بود و ما بودیم که بر اندام از هم گسیخته آرش مویه می کردیم.
هفته ای افزونتر از 70 سال بر مردمان ایران سپری شد تا کاشفان و جویندگان دو لشکر تیر آرش را بر گرده ی گردوبنی در حدود فرغانه یافتند بر کرانه جیحون و به گفته ای در آنسوی قر و یا هر جای دیگر این سرزمین های دور که مرزهای ایرانزمین را تا نشانه های خویش می گستراند.
دیرینه ترین سرچشمه ی داستان آرش «تیریشت» است و نام اوستایی او در این اثر به صورت «رخشه» آمده است. در رساله ماه فروردین روز خرداد که متنی پهلوی است از او خبری می خوانیم. کتاب مینو خرد بدون آوردن نام آرش به داستان او اشاره هایی دارد و همچنین آثارالباقیه و غررالسیر به او پرداخته اند و کتاب های دیگر که از جهت اهمیت شاید به این پایه و مایه نباشند. همه سرچشمه های استوره آرش بشمار می روند که می تواند سرچشمه هایی برای اهل پژوهش قرار گیرد.
آرش در فرهنگ دهخدانام پهلوانی کماندار از لشکر منوچهر. منوچهر در آخر دوره حکمرانی خویش از جنگ با فرمانروای توران ، افراسیاب ، ناگزیر گردید. نخست غلبه افراسیاب را بود و منوچهر به مازندران پناهید لکن سپس بر آن نهادند که دلاوری ایرانی تیری گشاد دهد و بدانجای که تیر فرود آید مرز ایران و توران باشد، آرش نام پهلوان ایرانی از قله دماوند تیری بیفکند که از بامداد تا نیمروز برفت و بکنار جیحون فرود آمد و جیحون حدّ شناخته شد.

در اوستا بهترین تیرانداز را «اِرِخ ِش َ» نامیده و گمان می رود که مراد همان آرش است . طبری این کماندار را «آرش شاتین » می نامد و نولدکه حدس می زند این کلمه تصحیف جمله اوستائی «خَشووی ایشو» باشدچه معنی آن «خداوند تیر شتابنده » است که صفت یا لقب آرش بوده است. و بروایت دیگر رب النوع زمین (اسفندارمذ) تیر و کمانی به آرش داد و گفت این تیر دورپرتاب است لکن هرکه آن را بیفکند بجای بمیرد. و آرش با این آگاهی تن بمرگ درداد و تیر اسفندارمذ را برای سعه و بسط مرز ایران بدان صورت که گفتیم بیفکند و درحال بمرد. (از تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا):

چون کار بقفل و بند تقدیر افتداز جیب خرد کلید تدبیر افتدآرش گهرم ولی چو برگردد بختدر معرکه پیکان و پر از تیر افتد (خسروی)

از آن خوانند آرش را کمانگیرکه از آمل بمرو انداخت یک تیرترا زیبد نه آرش را سواریکه صدفرسنگ بگذشتی ز ساری (ویس و رامین)

و افراسیاب تاختن ها آورد و منوچهر چند بار زال را پذیره فرستاد تا ایشان را از جیحون زانسوتر کرده ، پس یک راه افراسیاب با سپاهی بی اندازه بیامد و چند سال منوچهر را حصار داد اندر طبرستان و سام و زال غائب بودند و در آخرصلح افتاد به تیر انداختن آرش و از قلعه آمل با عقبه مزدوران برسید و آن مرز [ را ] توران خوانده اند. (مجمل التواریخ ).

Friday 24 June 2011

دستور حذف مجسمه «آریو برزن» صادر شد از طرف فرهنگ ستیزان

۴ تیر ۱۳۹۰


دادستان یاسوج به شهرداری این شهر دستور داد مجسمه «آریوبرزن» را از میدانی به همین نام در شهر یاسوج پائین بیاورد.
خبرگزاری مهر روز جمعه (سوم تیر) گزارش کرد این دستور پس از آنکه فرمانده «سپاه فتح» استان کهگیلویه و بویراحمد از نصب مجسمه «آریو برزن» در ورودی شهر یاسوج انتقاد کرد٬ صادر شده است.
عوض شهابی‌فر روز پنجشنبه (دوم تیر) گفته بود: «امروز دم اسب آریو برزن را مشرف بر تمثال مبارک شهیدان کرده‌اند که ضروری است دادستان کهگیلویه و بویراحمد دستور تخریب آن را بدهد.»
محمود موسوی‌پور دادستان یاسوج اعلام کرده که دستور پائین کشیدن این مجسمه را پس از دریافت نامه‌ای از سوی سپاه پاسداران صادر کرده است.
آقای موسوی‌پور ساخت مجسمه‌هایی از قبیل مجسمه «آریو برزن» را «اسراف» دانسته و گفته است: «به شهرداری اعلام کردیم که با توجه به درخواست سپاه و مردم این مجسمه پایین آورده شود.»
به گفته وی «در صورتی که شهرداری یاسوج در موعد مقرر نسبت به برداشتن این مجسمه اقدام نکند برخورد قانونی صورت می‌گیرد.»
مجسمه «آریوبرزن» چند ماه پیش توسط شهرداری یاسوج در یکی از میادین این شهر نصب شده بود.
دستور برچیده شدن این مجسمه در شرایطی صادر شده که حدود دو هفته پیش نیز با دستور دادستان ساری٬ ۱۶ مجسمه اسب در میدان «امام» این شهر برچیده شده بود.
فرامرز نقیبی، رئیس شورای اسلامی شهر ساری گفته که بر طبق نظر دادستان وجود مجسمه‌های اسب در میدان امام «اهانت به نام امام» تلقی شده و دستور جمع‌آوری آن به شهرداری ابلاغ شده بود.

Monday 20 June 2011

موضع موسوی در مورد کشتار زندانیان سیاسی ، مرز بین دروغ و بی کفایتی است

همزمان با روزهایی که یادآور آغاز یکی از بزرگترین نسل کشی تاریخ از سوی جمهوری اسلامی است که طی ان از سال 60 تا 67 هزاران نفر از زندانیان سیاسی در ایران درحالی که مشغول گذراندن دوران محکومیت خود بودند، با رای یک "هیات ۳ نفره" دوباره محاکمه و اعدام شدند ، بار دیگر شاهد دو رویی و ملاحظه کاری بخشی از اصلاح طلبان امروز و زندانبانان آن روز هستیم که سعی دارند با بازی کلمات بار مسئولیت آن همه جنایت را از دوش خود برداشته و با ندای " کی بود کی بود من نبودم " افکار عمومی را بار دیگر به بیراهه هدایت کنند.

 اردشیر امیر ارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی و سخنگوی شورای هماهنگی راهسبزامید که به دلیل ماهیت مخفی اعضای آن معلوم نیست  اسم مستعار کدام گروه وحزب وسازمان درون حاکمیت است و به قول دوست نکته بینی در مقاله ای که اخیرا خواندم " چند تا محمدرضا مدحی ممکن است از درونش بیرون بیاید" ،از بی خبری موسوی نخست وزیر وقت ایران از اعدام های سیاسی سال ۱۳۶۷ خبر داده و خواهان "پاسخ قانع کننده تر" او در این باره شده است.

نکته قابل تامل و سوال بزرگ در موضوع اطلاع و یا عدم اطلاع میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر و رییس دولت وقت اینست که با وجود تایید تلویحی چنین فاجعه ای  ، وی از این جنایت که در زمان رهبری خمینی که همواره از آن به عنوان " دوران طلایی امام از آن یاد می کند"  رخ داده، هیچ انتقادی نکرده و همیشه خود را برای ذکر جزییات آن دارای معذوراتی دانسته که خود در پس پرده ابهام و جای سوال بسیار دارد .

اما سوال اینجاست که آیا معذورات مورد نظر آقای موسوی ، در پرهیز از معرفی دستهای آلوده به خون کسانی  که امروزه بر مسند ولایت و ریاست دهها نهاد حکومتی مدعی نمایندگی خدا و پیغمبر نشسته و یا منتقدانی دروغین از جنس خود وی نیست که این همه برای کسب بخشی از قدرت از دست رفته خود سر و دست می شکنند؟

اردشیر امیر ارجمند در سخنان خود گفته است : " آقای مهندس موسوی در آن هنگام نخست وزیر بوده و عضو قوه قضائیه نبوده است. بنا به گفته خودش بی خبر بوده و حتی تقاضای تشکیل هیات تحقیق داده بود " اما آیا این توجیه گر نزدیک به نیم قرن سکوت در این مورد خواهد بود ، از طرفی مگر ایشان قائله ای به نام حذف قائم مقام رهبری را از صحنه سیاسی ایران آنروز فراموش کرده اند که سعی دارند با بهانه های آبکی از زیر چنین مسئولیت بزرگی شانه خالی کنند؟

 سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید در ادامه چنین عنوان کرده که : آقای موسوی "ظاهرا" در پی با خبر شدن از اعدام های دسته جمعی استعفا داده است.در اینجا می خواهم نظر خوانندگان را به فراز هایی از متن استعفای آنروز وی جلب کنم:

با توجه به جهت‌گیری روشن مجلس در امور مختلف و اطلاعاتی که از داخل مجلس محترم در دست است، احتمالاً بین 5 تا 8 وزیر از افراد معرفی شده رأی لازم را برای ادامه مسئولیت به دست نخواهند آورد و معنای این شرایط آن است که دولت در وضعیت کنونی کشور در تعدادی از وزارتخانه‌های حساس برای مدت نامعلومی وزیر نداشته باشد.

2-با توجه به جمیع جهات ذکر شده و نیز مشکلات انتخاب وزرا، با عنایت به عدم تفاهم فی مابین که در انتخاب هر فردی بروز می‌نماید (که حتی در مواردی انتخاب یک وزیر به بیش از یک‌سال انجامیده است) و از آنجا که اینجانب اصالت در اختلافاتی که بین 3 مرجع ریاست جمهوری، نخست‌وزیر و مجلس پیش می‌آید، براساس روح قانون اساسی و نیز صلاح کشور متمایل به مجلس منبعث از آرای ملت می‌دانم و معتقدم که در چنین مواقعی مصالح مملکت ایجاب می‌نماید رئیس‌جمهوری و نخست‌وزیر بدان تمکین نمایند، بدینوسیله براساس اصل 135 قانون اساسی استعفای خود را تقدیم می‌نمایم.

امید است این استعفا شرایط لازم را برای دولتی که نخست‌وزیر آن بتواند با استفاده از رهنمودهای مقام معظم ولایت فقیه و نیز با استفاده از تمام اختیارات آمده در اصل 124 قانون اساسی (از جمله بخش‌های تردیدناپذیر آن نظارت بر کار وزیران، هماهنگ ساختن تصمیمات دولت در همه‌ی زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاست داخلی و خارجی و نیز تعیین برنامه و خط مشی دولت است) با اقتدار عمل نماید- فراهم سازد.

الف- اگر دولت خدمتگزار در طول سالیان دشوار و سراسر جنگ و جهاد گذشته توانسته باشد با توفیقات الهی خدماتی مورد رضایت مردم مؤمن و آزاده کشورمان انجام دهد، به یقین جز در سایه حمایت‌های همه جانبه رهبر کریم و عظیم‌الشأن انقلاب و مردم ایثارگر و شهیدپرورمان نبوده است.

معجزه دفاع مقدس به ایستادگی و مقاومت 8 سال گذشته از آن امام و امت بزرگوار است و اگر دولت توانسته باشد، در این سالیان تنها لیاقت عنوان خدمتگزار محرومان را برای خود حفظ کند، بزرگترین افتخاز را کسب کرده است و با این وصف، اینجانب خود را در مقابل امام امت و امت بزرگوار امام خجل می‌یابم.


شکی نیست که از بین قسم حضرت عباس اقای موسوی و دم خروسی که در یکی از شماره های شهریور ماه روزنامه جمهوری اسلامی در سال 67 منتشر شده و بخشی از ان را در بالا می بینید می شود یکی را باور کرد !

و نکته نهایی اینکه به فرض محال اگر میر حسین موسوی را منتقد سر سخت این جنایت در مقطع زمانی امروز هم بدانیم باز ذکر چند نکته در این باب ضرورت دارد : اول اینکه عدم افشای آمران و عاملان این جنایت علیه بشریت خود خطای بزرگی است که صاحب ان به هیج وجه شایسته رهبری مردم نبوده و نیست ، دوما بی اطلاعی وی از این اقدام به تنهایی دلیلی بزرگ بر بی کفایتی وی و ارادت بی کم و کاست وی به رهبری در زمان خمینی نشان از نقش ابزاری وی در دست حکومت اسلامی بوده که خود برای توجیه عمل عذر بدتر از گناه است و در نهایت اینکه اگر چشمهایمان را باز کنیم و کمی به تاریخ 30 سال گذشته دقیق شویم ، همانگونه که به روشنی در متن استعفای ایشان نیز روشن است ، جنگ امروز وی برای کسب قدرت و مخالفت با خامنه ای ادامه همان جنگ قدیمی بین رییس جمهور و نخست وزیر است که همیشه یک هدف را دنبال می کرده و آن احاطه بر تمام یا بخش قابل توجهی از قدرت در حکومت است ، یعنی همان جنگی که هزار و چهارصدو اندی سال پیش بین پسر عموها در جریان بوده و ما هنوز سینه آنرا می زنیم و امیدوارم اینبار با آگاهی مردم دیگر ما عزادار مجلس جنگ دو پسر عمو از "خامنه ی تبریز " نباشیم تا مجبور شویم یک مقطع هزار ساله دیگر را در مظلومیت یکی از این دو بر سر وسینه بکوبیم !!
نویسنده:بهزاد جوادیانبیشتر بخوانید
http://parsdailynews.com/85227.htm

Saturday 18 June 2011

خواهان الحاق ایران شمالی به بدنه آذربایجان ایران

یک تودهنی بزرگ برای پان تورکیستها در خود آذربایجان

گسترده نشریه "ایران شمالی" در اردبیل آغاز شد

نشریه ایران شمالی بدون مجوز دولتی در بسیاری از کیوسکهای مطبوعاتی اردبیل در حال انتشار است . خبرگزاری ایلنا می افزاید : نام و صاحب امتیاز این نشیریه مشخص نیست و به احتمال زیاد نامهای آن غیر واقعی می باشد . در این نشریه موجودیت جمهوری آذربایجان ( ایران شمالی ) به زیر سوال رفته است و گردآورندگان آن خواهان الحاق ایران شمالی به بدنه آذربایجان ایران هستند . آنان با ذکر مدارک تاریخ و ملی سرزمینهای آران قفقاز که نام جعلی جمهوری آذربایجان را برای خود برگزیده است را جزوی از خاک ایران می دانند . این دومین بار است که این نشریه به صورت گسترده در آذربایجان پخش می شود .
 بیانیه انجمن حرکت آزادی بخش ایران شمالی و مسئولین نشریه ایران شمالی
هدف ما از انتشار مجلة ايران شمالي، برداشتن گامي است در راستاي تحكيم و احياي پيوندهاي تاريخي و فرهنگي ايران با ايران شمالي و ايران شمالي با ايران. انتشار مجله، با استقبال گسترده‏اي روبرو شده است. بسياري از خوانندگان در شهرهاي مختلف بخصوص در اردبيل، اروميه، تبريز و تهران خواستار افزايش شمارگان تيراژ و گسترش حوزة‌ توزيع آن شده‏اند . علاقمندان « حركت آزاديبخش ايران شمالي  » در باكو خواسته‏اند كه مجله با الفباي لاتين و زبان آذري براي مخاطبان ايران شمالي نيز منتشر شود . ما مي‏دانيم كه پيوند مجدد ايران شمالي با ايران، نقطة پاياني بربسياري از بدبختي‏ها و فلاكت‏هايي است كه مردم ايران شمالي بعد از جدايي از ايران به آنها مبتلا شده ‏اند . الحاق ایران شمالی به آذربایجان حق طبیعی و مشروع ملت ایران است
ختصاص مطالب نشریه میثاق آذربایجان به الحاق ایران شمالی
نشریه میثاق چاپ آذربایجان که با مجوز دولتی کارخود را ادامه می دهد در یک اقدام ملی و میهنی در حمایت از مردم نیک سرشت آذربایجان با تیتر : تلاشهای مردمی برای الحاق ایران شمالی به خاک ایران صداهای بسیاری را بلند کرد و با حمایت مردمی روبرو گشت . مدیران مسئول این هفته نامه با ذکر تاریخ قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای و هدف استعمار روس و انگلیس در متلاشی کردن ایران بزرگ پرده از جنایت این کشورهای مزدور برداشتند

تجمع دانشجویان دانشگاههای تبریز در اعتراض به جمهوری جعلی آذربایجان





لطفاً لینک زیر را کلیک کنید

پیش به سوی ایرانی‌ سکولار و دمکراتیک

Thursday 2 June 2011

خامنه‌ای امیدوارم مرگ تو و مجتبی‌ را در یک روز ببینم

از روزی که حکومت اسلامی توسط خمینی جلاد بر پا شد در این کشور خنده و شادی از چهره مردم پرید روزی نیست که اشک مادران برای فرزندان در این سرزمین دیده نشود روزی نیست که پدران برای جستجو فرزندان خود به این زندان به آن زندان سر نزانند امروز از خداوند مرگ هر چه آخوند هست را می‌خواهم یک سری وطن فروش به خاطر منافع شخصی‌ خود هنوز زیر عبای این آخوندها به مردم کشور خود ستم میکنند بترسید از روزی که مردم از این حکومت آزاد شوند مطمئن باشید در هیچ جای دنیا برای شماها جای امنی‌ نخواهد بود پس زودتر به مردم بپیوندین  ای سیاستمدارن اگر امروز به نفاق و حزب بازی را کنار بگذارید دست در دست همه مخالفین این حکومت دهید مطمئن باشید مردم با نام نیک‌ از شماها یاد خواهند کرد من مخالف جمهوری اسلامی امروز یک جمهوری خواهم یک مشروطه خواهم یک کمونیست خواهم یک مجاهد خواهم یک سوسیالیست خواهم پس نفاق را کنار بگذارید و در کنار هم یک صدا نابودی خامنه‌ای و حکومت اسلامی را فراهم کنیم زنده باد آزادی